شعر ریاضی
*خواب ریاضی...*
*خواب دیدم میخوانم ایگرگ زگوند
خنجر دیفرانسیل هم گشته کند
از سر هر جایگشتی میپرم
دامن هر اتحادی میدرم
شیب هر خط را به تندی میدوم
گوش هر ایگرگ وشی را میجوم
*خواب ریاضی...*
*خواب دیدم میخوانم ایگرگ زگوند
خنجر دیفرانسیل هم گشته کند
از سر هر جایگشتی میپرم
دامن هر اتحادی میدرم
شیب هر خط را به تندی میدوم
گوش هر ایگرگ وشی را میجوم
گاه در زندان قدر مطلقم
گاه اسیر زلف حد و مشتقم
گاه خط را موازی میکنم
با توان ها نقطه بازی میکنم
لشگری تمرین دارم بی شمار
تیمی از فرمول دارم در کنار
ناگهان دیدم توابع مرده اند
پاره خط و نقطه ها پژمرده اند
کاروان جذر ها کوچیده است
استخوان کسرها پوسیده است
هیچکس را زین مصیبت غم نبود
صفر صفرم هم دگر مبهم نبود
آری آری خواب افسون میکند
عقده را از سینه بیرون میکند
مردم زین ایکس و ایگرگ داد داد
*روزهای بی ریاضی یاد باد*
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
سلام
دوست خوبم وبلاگ خوبی داری برای گسترش فعالیتت می تونی یه سایت کامل برا خودت داشته باشی ما این کار روبا هاست و دامنه رایگان برات انجام میدیم اگه مایل بودی خوشحال میشیم با ما در ارتباط باشی
تماس از طریق وایبر 09364505582
باتشکر جاوید وب
مغز ما اکسید گشت و سوختیم
بس که ریاضی و فیزیک آموختیم
هی جبر وجذر دعوا می کنند
خاک عالم بر سر ما می کنند
بار سنگین ریاضی لج کرده است
اهرم ذهن مرا کج کرده است
روز وشب معلوم مجهول می کنیم
ذهن خود این گونه مشغول می کنیم
جبرومجهولات ان درد است درد
چهره ام ازدست جبر زرد است زرد
Xوyگم کرده ام من سالها
وای به حال چو من بی حال ها